جواب معرکه
اگه درست یادم باشه داستان ۲۳ تا پسر جوون بود. البته یه چیزی جوون تر از جوون. اینا با کلی خواهش و التماس میرن چنگ چندتا اسیر هم میگیرن خلاصه همه چی خوب بود تا اینکه نیرو های دشمن یه دفعه میریزن سرشون و اخیرشان میکنن. اینا رو میبرن ولی از بقیه زندانی های اون جنگ جدا نگهشون میدارن خیلی هم تلاش میکنن که اونها رو جوری جلوه بدن که انگار پچه های خیلی کوچیک هستند و ایران اونهارو به زور فرستاده و بهشون گفته اگه بیاین جنگ بعد از شهادتتون کلید درهای بهشت رو بهتون میدیم ولی این ۲۳ نفر با دشمنا همکاری نمیکنن و مدام ادعا میکنن که خیلی بزرگ هستن مثلا ۱۸ سال
یه مرد ایرانی بوده که لنج داشته و دشمنا توی دریا حتی اون رو هم میگیرن و چون فارسی بلد بوده اون رو پیش خودشون به عنوان یه مترجم نگه میدارن و وقتی اون ۲۳ نفر رو اسیر میکنن اون مرد رو پیش اونها میذارن تا یه جورایی کنترلشون کنه و حرف هاشون رو هم ترجمه کنه ولی خب اینم مرد هم چون خودش ایرانی بوده بیشتر طرف اون ۲۳ نفر بوده تا صدام
بعد ها حتی صدام میگه که چون خیلی جوون هستن آزادشون میکنه اما پای حرفش نمیمونه اون ۲۳ تا پسر که این وضعیت رو میبینن اعتصاب غذا میکنن سه چهار روز هیچی نمیخورن مریض و بیحال میشن در حالی که ایران گفته بود که حاضره اون اسیر ها رو با اسیران دشمن معاوضه کنه صدام میاد به دروغ میگه که ایران گفته حتی اگه این ۲۳ نفر رو آزاد کنین ما نمیپذیریمشون و بهشون میگه برین فلان کشور اما اونا قبول نمیکنن پس میبرنشون همون زندانی که اسیرهای بزرگتر رو برده بودن و اون مرد ایرانی که به عنوان مترجم نگهش داشته بودن رو آزاد میکنن وقتی اون مرد برمیگرده به ایران همه فکر میکنن که جاسوسه چون فقط اون رو آزاد کرده بودن ولی بقیه هنوز در زندان بودن چون این تفکر همه بود حتی همشهری ها و افراد محله اش هم اون رو نمیپذیرند
بعد از جنگ که اون ۲۳ نفر آزاد میشن بر میگردن به ایران میرن دیدن اون مرده و داستان کارهای خوبش و کمک هاش به اون ها رو برای هم محله ای هاس تعریف میکنن و همه تازه اونجا میفهمن که اون مرده چقدر به اسیرها کمک کرده و جاسوس نیست
فیلم یک ساعته رو تو چند تا خط برات خلاصه کردم به خدا خیلی بدی اگه معرکه ندی
و اینکه تا جایی که میتونستم واضح توضیح دادم ولی اگه جاییش رو متوجه نشدی بگو اگه یک درصد پیامت رو ببینم برات توضیح میدم